گاهی پیش میآید که در کوران گیرودار زندگی و مشغله روزانه به یکباره متوجه یک مساله خاص میشوید و اینگونه است که کار فراموش میشود و به عالم تفکر سفر میکنید.
***
بازار تهران. چهارراه سیروس. کوچه سرپولک. بازار رنگ فروشان و محصولات پتروشیمی. این آدرس محل فروش و بورس اینگونه محصولات است. جایی که قدیم به آنجا «چاله میدان» گفته میشد. همان چاله میدانی که هر کسی میخواست دیگری را به لاابالی و الواتی بودن متهم کند به او میگفت «بچه چاله میدون». البته هنوز که هنوز است این محل، نشانههایی از بیسروسامانی را در خود دارد. کما اینکه اگر شما کمی به اطراف خودتان دقت کنید متوجه خواهید شد که در این محل به راحتی موادمخدر و چیزهای دیگر رد و بدل میشود و گاهی ممکن است افرادی را هم در حال استعمال ببینید. اما به هر حال حالا دیگر این محل به واسطه وسعت یافتن بازار تهران، جزئی از بازار شده و زمین در این منطقه حکم طلا پیدا کرده است.
همه اینها گفته شد تا به این موضوع برسیم که در همین محله قدیمی کلنگی تهران، یک منزل وجود دارد که خیلی متفاوت از فضاهای کسب و کار است. منزل پدری «شهید مصطفی چمران» که این شهید به مدت 23 سال از ابتدای عمر خود تا قبل از اعزام به آمریکا را در این مکان سپری کرده است. خانهای قدیمی که امروز توسط شهرداری تهران پس از بازسازی کامل به خانه موزه شهید چمران تبدیل شده و همه میتوانند در طول روز به صورت رایگان از این مکان دیدن کنند.
ما هم خیلی اتفاقی پایمان به این منزل باز شد و اصلا قرار نبود در میان بحبوحه کار وارد این فضا شویم اما این قسمت بود که برایمان یادآوری شود که کار و دوندگی روزانه باید واسطهای برای رسیدن به اهداف بزرگتر باشد. کما اینکه از یک خانه قدیمی در چاله میدان تهران و از یک خانواده کارگری، 6 فرزند پسر که به قول شهید مصطفی چمران پدرشان حتی پول فرستادن آنها به شهر مشهد را نداشت همه فرزندان به مدارج عالی علمی رسیدند. حتی برخی از فرزندان مثل این شهید بزرگوار توانستند به دلیل نخبگی برای ادامه تحصیل به آمریکا اعزام شوند. در این خانه موزه، شما در سه قسمت متفاوت میتوانید زندگی قبل از رفتن شهید چمران به آمریکا، رفتن به آمریکا و بازگشت از آنجا و فعالیت در مصر و لبنان و بالاخره دوران قبل از شهادت ایشان را به وسیله عکسها و نمادها مشاهده کنید.
اصلا باور کردنی نیست که چند فرزند یک خانواده از یک محل بسیار دست پایین، اینقدر ترقی کردند و از آن اعجاب انگیزتر اینکه چرا شخصیتی مثل شهید چمران که توانسته به اوج زندگی مرفه در کشوری پیشرفته دست یابد، پس از ازدواج با یک خانم آمریکایی و تولد 4 فرزند از او، به خاطر اهدافش همه را کنار بگذارد و بدنبال اهدافش برود. البته ایشان زمانی که به لبنان رفته بود همسر آمریکایی و فرزندانش نیز به همراه وی به لبنان رفته بودند اما به دلیل سختی زندگی در لبنان و دوری از آن رفاه و سطح زندگی بالا در آمریکا، همسرش تصمیم به بازگشت میگیرد و اینجاست که شهید چمران راه خود را به سوی اهدافش تغییر میدهد و زمانی که فرزند بزرگش 8 ساله بوده از این خانم جدا میشود و تنها در لبنان باقی میماند.
به عبارت دیگر او خیلی قبل از زمان شهادتش دنیا را سه طلاقه میکند. بعد از مدتی هم با یک خانم لبنانی ازدواج میکند و حالا که دیگر هر دو دارای اهداف یکسان و انقلابی هستند پابهپای هم در عرصههای گوناگون وارد میشوند. اینکه یک انسان با چه انگیزه و پشتکاری همانند این شهید عزیز بتواند خود را از منجلاب فقر و تنگدستی برهاند و هر طور شده خود را به آن روی سکه یعنی رفاه درجه یک برساند و پس از رسیدن به همه دنیا، همه آنها را با هم یکجا کنار بگذارد تا به یک چیز جدید برسد، مطلبی شگفت است. مطلبی که شاید رازش را در همین خانه بتوان جستوجو کرد.